حنیر

احسان میرحسینی

حنیر

احسان میرحسینی

بندر.خونه.ماهی/

بد جور به دلم افتاده بیام بندر احساسم میگه برو عقلم میگه نرو. همیشه جابجایی منو به تاخیر میندازه وتا دوباره دستم گرم بشه زمان می بره البته چند کار واجبم برا  پایان نامم دارم بندر اما نمی دونم

تو هم کمی از خودت بگو من همش دارم از خودم میگم.چه می کنی؟

استادم هم تاخیر داره و من به راحتی می تونم بیام سایت و مطلب بنویسم خدا کنه امروز اتودم تایید بشه و برم واسه اجرا

وسایل نقلیه ی عمومی

با این که دیشب کابوس دیدم اما صبح شنبه ی خوبیه اسمون ابیه هوا خوبه فقط اتوبوس کمی تاخیر داشت بعد که اومدم بازم کلی تاخیر داشت. و این تاخیر باعث شلوغ شدن اتوبوس شد مردم وقتی صبح زود بهم چسبیده میشن حس خوبی دارن شاید فحشی دعوایی چیزی پیش بیاد اما درونن راضین وسایل نقلیه عمومی واقعا عمومیه. و این تجمع باعث میشه کسی سرمای هوا رو احساس نکنه. مردمی باشه و هزار فایده ی دیگه.

بند

نه بابا  مدتیه بند کفشم بی خود باز میشه اول فکر می کردم محکم نبستم بعد دیدم نه بازم باز میشه نمی دونم چرا ترسیدم همش فکر می کردم علامت اتفاقیه ،نمی دونم چرا یه اتفاق بزرگ هی می اد تو ذهنم. یعنی می خوام بمیرم؟ نه،بزرگتره احتمالاُ.خب چیه پس ،رسیده بودم نزدیک خوابگاه بند کفشم هنوز باز بود.

امشبم گذشت و کسی ما رو نکشت۱

اره خوردیم دیگه الویه بود نمی دونم چرا دست ساز دادن نه تاریخی داشت نه خوشمزه نه.. بعضی نخوردن بعضی ها فحش دادن بعضی ها هم تا اخرشو زدن به بدن انگار مونده بود. با موسیقی و شوخی و خنده یه جورایی امشبم گذشت.



۱.حسین پناهی